وب نوشت های من

آرشام پارسی – فعال حقوق دگرباشان

بایگانیِ جون, 2010

خبر کشته شدن امیر حسین در سایت سبز لینک

در حال حاضر با جند سازمان در تلاش هستیم تا خبرهای بیشتری از ساری جمع آوری کنیم و هم اکنون دوست و هکار عزیزم حسین علیزاده از سازمان جهانی حقوق بشر دگرباشان خبری را برای من ارسال کرد که در اینجا نیز برای اطلاع عموم منتشر می شود:

«این مطلب رو یکی از دوستانم در ساری به من گفت: ماموران نيروي انتظامي شهرساري در روز 6 يا 7 خرداد يك جوان به اسم امیر حسین کوه زادی را كشته اند. به جرم پوشيدن لباس آستين كوتاه نيرو هاي انتظامي تا سرحد مرگ او را زده اند و طحالش پاره شده و مرده است. در حال حاضر اين خبر در ساري پيچيده است و دولت از ترس شلوغ شدن شهر جنازه را هنوز تا امروز براي دفن كردن تحويل نميدهد.»

لینک: http://www.sabzlink.com/story/4884/

فوری – درخواست عمومی

دوستان عزیز دگرباش،
خبر احتمال اعدام سه همجنسگرا را تا به حال شنیده اید. حتما خبرهایی که در سال های قبل نیز مخابره شده است را نیز شنیده اید. واقعا تاسف آور است و همه ی ما از شنیدن این خبرها ناراحت می شویم و این ناراحتی نه تنها برای خبرهای مربوط به دگرباشان است بلکه اعمال شکنجه و اعدام اساسا کاری شنیع و بدور از انسانیت است.

این خبر را نیز بر روی فیس بوک منتشر کردم و یکی از دوستان کامنت حالبی گذاشته بود که فلان گروه دگرباشان که مرکزش در فلان کشور است این خبر را رد می کند چون کسی این خبر را نشنیده است و این خبر حقیقت ندارد زیرا هیچ مرجع قانونی نیز تا به حال این خبر را تایید نکرده است.

امروز با یکی از دوستان خوبم در داخل ایران زمانی که از من خواسته بود این خبر را تایید کنم، صحبت کردم و لازم دیدم توضیحاتی را در اینجا برای اطلاع عموم بنویسم و از همه یک درخواست داشته باشم.

کاملا منطقی و درست است که اخباری که منتشر می شود با سند و مدرک باشد و بتوان آن را اثبات کرد. اما همه ی ما می دانیم که معمولا نه تنها اینگونه اخبار بلکه اخباری که توسط دوربین ها ثبت و در سرتاسر دنیا نیز مخابره شده است نیز توسط مقامات دولتی انکار می شود پس در این مورد بخثی نداریم.

برخی از دوستان به من خبر داده اند که کسی این خبر را نشنیده است و آیا این خبر صحت دارد؟ در پاسخ باید گفت که خود شخص من نیز در تماس های یکه داشته ام با افراد زیادی مواجه شده ام که اصلا خبری در این مورد نداشتند و هیچ خبری نشنیده بودند اما کسانی هم بوده اند که این خبرها را شنیده اند. حال من نوعی باید چطور تصمیم بگیرم. چون عده ای نشنیده اند پس حقیقت ندارد؟ و چون عده ای شنیده اند پس حتما حقیقت دارد؟

در چنین مواردی باید جانب احتیاط را گرفت و امیدوار بود که این اخبار حقیقت نداشته باشد و کسی جانش را به دلیل گرایش جنسی اش از دست ندهد. یکی از آرزوهای من این است که رضا و علیرضا با ما تماس بگیرند و بگویند که مشکل آنها حل شده و آزاد شده اند. اما وطیفه ای که ما به گردن داریم بسیار مهمتر از این آرزوهاست. همانطور که در متن خبر اشاره شده است در حال حاضر در تلاش هستیم که خبر های بیشتری از این موارد به دست بیاوریم. علاوه بر این گزارش ها موارد دیگری از ضرب و شتم دگرباشان به خصوص در تهران نیز به دست رسیده است که در حال بررسی هستیم.

از تمام دوستان درخواست می کنم که اگر خبرهای بیشتری دال بر صحت این اخبار دارند برای ما ارسال کنند و حتی اگر خبرهایی در نقض این اخبار در دست دارند نیز حتما برای ما ارسال نمایند چون یکی از راه های بررسی صحت و سقم این اخبار بررسی اخبار مخالف آن است که ببینیم آیا تمام شواهد دال بر غیرواقعی بودن خبرها با هم شبیه هستند یا نه. صرفا با استناد به اینکه من این خبر را نشنیده ام نمی توان در صحت خبرهای شنیده شده شک کرد. زمانی می توان به جمع بندی بیشتری برسیم که مثلا تعدادی از جاهای مختلف خبر دهند که مثلا علیرضا را دیروز در فلان جا دیده اند و او توضیحاتی در این باره به آنها داده است. یا مثلا خبرهایی از افراد مختلفی به دست برسد که گویای تناقض با خبرهای موجود باشد.

باز باید تاکید کنم که نشنیدن این اخبار دلیل بر غیر واقعی بودن خبر نیست چون تا صبح روز اعدام ماکوان مولودزاده نیز وجود چنین فردی انکار می شد و یا هنوز در مورد نعمت صفوی اخبار ضد و نقیضی وجود دارد و یا حتی در ارتباط با اعدام دو نوجوان مشهدی نیز هنوز بعد از گدشت این همه سال اخبار مختلفی به گوش می رشد. هنوز خیلی ها نشنیده اند که همجنسگرایان چه مشکلاتی دارند. هنوز خیلی ها نمی دانند که زیرزمینی زندگی کردن یعنی چه، هنوز خیلی ها خیلی چیزهایی که ما از آنها رنج می بریم را نمی دانند.

بنابراین اگر هرگونه خبری دال و یا علیه این اخبار دارید برای ما به آدرس info@irqr.net ارسال کنید. اطلاعات شما کاملا محرمانه خواهد ماند.

آرشام پارسی

احتمال حکم اعدام برای سه همجنسگرای ایرانی

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) به تازگی اخباری دریافت کرده است که حاکی از احتمال حکم اعدام برای سه همجنسگرا و قتل یک دوجنسگرا در شهر ساری است. همکار سازمان در ساری اینچنین گزارش می دهد:

رضا، 23 ساله و علیرضا، 28 ساله با هم دوست پسر بودند و در یک آپارتمان اجاره ای کوچک در شهر ساری زندگی می کردند. علیرضا در دفتر معاملات املاکی پدرش کار می کرد و رضا بیشتر در خانه بود زیرا معمولا توسط افراد محله مورد تمسخر و فشار قرار می گرفت. خانواده ی آنها به شدت مخالف گرایش جنسی و ارتباط آنها با هم و به خصوص زندگی مشترکشان بودند.

در ششم خرداد 1389 نیروهای امنیتی به منزل رضا و علیرضا هجوم می آورند و آنها را به اتفاق چند نفر از میهمانشان دستگیر می کنند. همچنین کامپیوتر آنها به همراه چند مدارک شخصی دیگر با هدف یافتن شواهدی دال بر گرایش جنسی آنها مصادره می شود. میهمانان بعد از گذشت چند روز و با شهادت وجود رابطه ی عاشقانه بین رضا و علیرضا آزاد می شوند. همچنین اطلاعاتی از طریق میهمانان به دست آمده است که خانواده ی رضا یا علیرضا از شکایت داشته اند.

رضا و علیرضا به دادگاه انقلاب ساری واقع در بلوار ارتش منتقل می شوند و خبر تایید شده ای از حکم آنها تا به حال به دست نیامده است اما خبرها حاکی از صدور حکم اعدام آنها دارد.

همچنین در خردادماه 1389، حمید، چهل ساله و یکی از افراد سرشناس بازار ساری پس از تماس همسرش با پلیس، به دلیل ارتباط با یک پسر هفده ساله دستگیر می شود. حمید به تحمل 74 ضربه شلاق محکوم می شود و خبرهایی نیز از صدور حکم اعدام او نیز به دست رسیده است اما متاسفانه هیچ خبری از پسر هفده ساله در دسترس نیست.

امیرحسین، 23 ساله که دوستانش او را دوجنسگرا معرفی می کردند در اواسط خرداد ماه 1389 در حالی که با دوست دخترش شام می خورد توسط نیروهای بسیج دستگیر و به پایگاه مقاومت منتقل شد و متاسفانه در اثر ضرب و شتم زیاد در همان مکان جان باخت.

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) با محکوم کردن دستگیری و شکنجه ی دگرباشان ایرانی توسط نیروهای امنیتی از دولت جمهوری اسلامی ایران می خواهد که به این گونه فشارهای اجتماعی-حقوقی و تجاوز به حقوق فردی افراد خاتمه دهد.

همچنین از سازمان های جهانی به ویژه عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر درخواست می شود که سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) را در انجام تحقیقات تکمیلی یاری کنند.

آرشام پارسی

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR)

غلط

یکی از دوستان می گفت:
«بعضی از آدم ها یک کتاب هستند و برخی آدم ها یک برگه. عده ای سعی می کنند غلط ها را پیدا کنند. در کتاب دو غلط پیدا می کنند و در کاغذ هم دو غلط.»

نسخه ی کپی

خیلی ها بر این تصور هستند که کپی برابر اصل است. شاید قبلا اینطور بوده است اما دیگر شاید صد در صد مصداق نداشته باشد. خیلی وقت ها کپی ها نه تنها برابر با اصل نیستند بلکه خنده دار هم هستند. باید یاد بگیریم که کپی نکنیم و هر کدام از ما خودمان یک نسخه ی اصلی باشیم. حداقل صبر کنیم یک روز از انجام کار اصلی بگذرد و شروع به کپی کردن کنیم.

دوستان عزیزی که مایل هستید از همجنسگرایان حتی برای اهداف شخصی خودتان دفاع و حمایت کنید: لطفا سعی کنید که خلاقیت داشته باشید و کاری کنید که واقعا کمک باشد نه اینکه دنبال سر دیگر فعالان راه بیافتید و هر کاری که کردند از آنها تقلید کنید. یادمان نرود که بار کج هیچوقت به منزل نمی رسد.

شاید این پست برای خیلی ها مبهم باشد اما آن کسی که باید، خواهد فهمید.

برنامه ی یازدهم: همجنسگرا ستیزی

http://www.youtube.com/watch?v=NppovBXoD1Q

برنامه ی دهم: همجنسگرا یا همجنس باز

نوزدهمین شماره ی ندا منتشر شد

ندا، نشریه ی دگرباشان ایرانی، نوزدهمین شماره ی خود را منتشر کرد و هم اکنون بر روی سایت رسمی ندا موجود است.
لطفا ندا را به دیگر دوستان خود معرفی کنید
http://www.nedamagazine.net

برنامه ی نهم: ازدواج

http://www.youtube.com/watch?v=ZJ3mTH-75EE

برنامه ی هشتم: به من بگویید که هستم؟

http://www.youtube.com/watch?v=Pyxc_J-_R_4

برنامه ی هفتم: پاسخ به برخی پرسش ها

آیا همجنسگرایی یک ناتوانی جنسی است؟ آیا می شود یک مرد همجنسگرا عاشق یک زن شود و با او ازدواج کند؟ من یک شکست عاطفی داشتم و از همه ی مردها بیزار هستم. می خواهم لزبین شوم. چه کنم؟

http://www.youtube.com/watch?v=lwecZqBmO8s

برنامه ی ششم: دوستان همجنسگرایان

چطور باید با دوستان دگرجنسگرایمان ارتباط داشته باشیم و اگر آنها از گرایش جنسی ما با خبر شدند چه باید بکنیم؟

http://www.youtube.com/watch?v=GTIGkKdn6uM

برنامه ی پنجم: پاسخی به یک نامه و تجربه ای با یک روانشناس

چهارمین برنامه: دوجنسگرایی

سومین برنامه: ژن همجنسگرایی

قسمت اول

قسمت دوم

دومین برنامه: همجنسگرایی چیست

قسمت اول

قسمت دوم

اولین برنامه – گرایش های جنسی

تصمیم گرفته ام یک سری برنامه در سایت یوتیوب بارگزاری کنم جهت اطلاعات عمومی. اولین برنامه در ارتباط گرایش های جنسی است.

یک بدن نمای ایرانی (Exhibitionism)

پیش نویس: به نحوه ی نوشتن این مطلب چند روزی فکر کردم و در نهایت تصمیم گرفتم دقیقا از کلماتی استفاده کنم که شنیده ام و به دور از پیش داوری بنویسم. لطفا شما هم بدون پیش داوری بخوانید.

دوشنبه، 10 می 2010، اسکایپ:

– سلام آرشام جون چطوری؟

– سلام، ممنون. شما؟

– یک ایرانی گی از امریکا. وب سایت شما رو دیدم و خوشم اومد. من به تورنتو زیاد مسافرت می کنم. اونجا فامیل دارم.

– عالی

–  من ایرانی های خیلی کمی دیدم که همجنسگرایی خودشان را «علنی» کرده باشند. به جز زمانی که در کالیفرنیا زندگی می کردم که دو همجنسگرای ایرانی را می شناختم که پورن استار بودند و روی فیس بوک تو هم هستند. هنوز هیچ کس از همجنسگرایی من خبر ندارد و من هیچ وقت جرات نکردم که به کسی بگویم. اگر بخواهم راستش را بگویم، بهترین سکسی که داشتم در ایران بوده است. آنجا چند تا پارک و حمام عمومی است که بچه های قدیم می رفتند. یک سوال. تو دوست پسر داری؟ … ظاهرا سرت شلوغ هست. اوکی تا بعد. بای

– آره دوست پسر دارم.

– ایرانی یا کانادایی؟

– من الان سرم خیلی شلوغ هست. دارم به انگلیس می روم و الان دارم با نماینده ی سازمان در لندن صحبت می کنم و قرار ملاقات ها را تنظیم می کنیم. متاسفانه نمی توانم صحبت کنم.

– اوکی. من در گذشته خیلی مسافرت میکردم، مهماندار هواپیما بودم. امیدوارم سفر خوبی داشته باشی. تا بعد خوشتیپ.

پنجشنبه، 3 ژوئن 2010، اسکایپ:

– جون. من الان لختم. دلم می خواهد لخت من را ببینی. لازم نیست تو لخت باشی و یا حتی وب بدی. دوست دارم لخت من را ببینی.

– شما؟

– می توانی مهرداد صدایم کنی.

– دارم تلفنی صحبت می کنم.

– من دوست دارم میل جنسی ام را از طریق به نمایش گذاشتن خودم ارضا کنم. این برایم خیلی آرامش بخش است. راحتم می کند. چیزی برای پنهان کردن ندارم. من هستم و من. اینطور آن همه ی عوامل بازدارنده که با آن بزرگ شده ام را حس نمی کنم. نشان دادن برهنگی ام به یک مرد دیگر تمام استرس های جنسی ام را تخلیه می کند. شاید من یک فرد بدن نما باشم اما این کار من را سبک می کند. لطفا وقتی که کارت تمام شد به من خبر بده تا با تو صحبت کنم. دوست دارم که یک مرد به بدن لخت من نگاه کند. خیلی تحریک می شوم. دوست دارم احساساتم را از این طریق بیان کنم. هنوز مشغول هستی؟ خیلی پسر مهربانی هستی. لطفا کمکم کن. من وبلاگت را هم خوانده ام و لطفا کمی از وقتت را به من بده. خواهش می کنم.

– مهرداد جان من نمی دانم که چطور می توانم کمکت کنم. خوب اگر احساس می کنی که فردی بدن نما هستی، خوب هستی دیگر. اشکالی هم ندارد. هر طور که راحت هستی می توانی زندگی کنی و از زندگی ات لذت ببری. من خیلی مشغول هستم و ایمیل های خیلی زیادی دارم که باید به آنها جواب بدهم. بعضی از آنها الان بیش از دو هفته است که منتظر جواب هستند.

– لطفا کمکم کن و این فرصت را به من بده تا کمی احساس راحتی کنم. تو نمی خواهد کاری کنی فقط اجازه بده که من وب خودم را روشن کنم و من را نگاه کن. این بزرگترین کمکی است که می توانی به من بکنی.

– چند دقیقه صبر کن تا این ایمیلی که در حال جواب دادن هستم را تمام کنم.

– مرسی

به چند ایمیل جواب دادم و در آن مدت با خودم فکر می کردم که چه باید کرد. ده دقیقه ای گذشت و با خودم گفتم اگر اینطور که می گوید دیدن من به او آرامش می دهد و کمکی می کند چه اشکالی دارد. مسلما اولین باری نیست که یک مرد را لخت خواهم دید. و با خودم مزاح کردم: «فقط به خاطر حقوق بشر»

مهرداد دوربینش را روشن کرد. یک لباس خواب به تن داشت و خوشحال جلو دوربین نشسته بود. خیلی مودبانه تشکر کرد که وقتم را به او داده ام و لباسش را کنار زد و سینه هایش را نشان داد. گفت می خواهم خودم باشم. کمکم کن تا خودم باشم. می خواهم گی باشم. خوشحال می شوم که خودم را نشان می دهم. تو با نگاه کردنت احساسات درونی ام را بیرون می آوری. تو همیشه در مصاحبه هایت چیزهایی را می گویی که من می فهمم. حرف های ناگفته ی من را که بیش از چهل سال آن ها را در خودم ریخته ام را تو به زبان می آوری. خوشحالم می کنی و من هم می خواهم الان تو را خوشحال کنم. تکه کاغدی روی میز کارم بود و این جملات را همانطور که می شنیدم یادداشت برداری می کردم. پرسید چه کار می کنی؟ گفتم یادداشت بر می دارم. با هیجان پرسید از حرف های من یادداشت بر می داری؟ می خواهی آن ها را بنویسی؟ گفتم اگر دوست داشته باشی، می نویسم. یک آه مردانه ی شهوتی کشید و گفت نمی خواهم دیگر مخفی کنم. می خواهم همه بدانند که من گی هستم. راجع به من بنویس. راستش را بخواهی همین که فکر می کنم راجع به من خواهی نوشت بیشتر تحریک می شوم.

بلند شد و لباس خوابش را درآورد. خودش را جلو دوربین نشان داد و نفس راحتی کشید و گفت نمی دانی چه خدمتی به من می کنی. از من پرسید که آیا تو از دیدن من تحریک می شوی؟ گفتم نه چون به قصد تحریک شدن اینجا نیستم. گفتی دیدن من به تو کمک می کند و خوب دارم می بینم. باز نفس راحتی کشید و گفت خیلی احساس راحتی می کنم و دوست دارم حرف هایم را که تا به حال به هیچ کس نگفته ام بدون پرده و بدون استفاده از کلمات کتابی و مودبانه با زبان عامیانه بگویم.

«یک دفعه در ایران یک پسر بیست و سه ساله من را بلند کرد. جایی نداشتیم که با هم سکس کنیم. بالاخره من را به یک حمام عمومی برد و من را گایید. در آن موقع خیلی ها از حمام های عمومی استفاده می کردند چون هیچ امکان دیگری نداشتند. خیلی دوستش داشتم و خیلی لذت بردم. ای کاش می شد آزادانه با هم دوست پسر می شدیم اما نمی شد. عصر ها پارک شهر می رفتیم و شب ها پارک دانشجو. دلم می خواست که مرد ها من را بکنند. خیلی از آدم هایی که می آمدند که پسر بلند کنند، زن و بچه داشتند اما می گفتند که از این کار بیشتر لذت می برد. حتی راننده ی تاکسی هم می خواست آدم را بکند. دوست داری بدانی که اولین بار با چه کسی سکس کردم؟ با یک عمله. با گماشته ی خانه ی عمویم. خیلی دوست داشت که من را بکند و بالاخره هم کار خودش را کرد اما فکر نکنم این کاره بود.

آرشام، هیچ وقت نمی توانستم در این باره با کسی صحبت کنم. همیشه احساساتم را سرکوب می کردم و همه چیز را در ذهن خودم تداعی می کردم و با تخیلات ذهنی ام زندگی می کردم. شاید به همین خاطر بدن نما شدم. یادم می آید بعضی وقت ها پنجره را باز می گذاشتم تا عمله هایی که در ساختمان روبرویی مشغول کار بودند من را ببینند. از اینکه آنها من را می دیدند و با هم پچ پچ می کردند لذت می بردم. یک بار یکی از آنها آمد و در خانه ی ما را زد و گفت آب دارید؟ من گفتم بیا تو چایی بخور. آمد و بعد من را کرد. راننده ی اتوبوس مدرسه با من شوخی می کرد. بقال سر کوچه فانتزی من شده بود و دلم می خواست که او مال من بود. استریت ها برام جذاب تر هستند چون ارتباط برقرار کردن با آنها ریسک دارد. این جور چالش ها را دوست دارم.

از هر کس که خوشم می آمد برایش یک نامه می نوشتم که بیا با هم حال کنیم. اما هیچ وقت نمی توانستم بنویسم که من چه کسی هستم و همه ی نامه ها بدون اسم به دست آنها می رسید چون می ترسیدم. طفلکی ها هیچ وقت نفهمیدند که نویسنده ی آن نامه ها چه کسی است. همیشه از همه چیز می ترسیدم. ترس و سرکوب جزئی از زندگی من شده بودند.

الان سال های سال است که با کسی سکس نداشته ام. در امریکا زندگی می کنم و خب می دانم که خیلی راحت می شود اینجا سکس کرد اما از مرض می ترسم. سعی می کنم فقط ارتباطاتم اینترنتی باشد چون خطری ندارد. پلیس آدم را نمی گیرد. تهدید نمی شوی. آبروی خانوادگی ات نمی ریزد. در خیابان کسی تو را با انگشت نشان نمی دهد. کلا راحت تر هستم و ترجیح می دهم به جای اینکه با یک نفر از نزدیک برخورد داشته باشم از طریق اینترنتی خودم را ارضا کنم. جدای از این ترس ها من بیشتر پسرهای ایرانی را دوست دارم. به نظز من ایرانی ها تمیز تر هستند و مریضی کمتری دارند.

آرشام، از مضاحبه شدن تحریک می شوم. خیلی تحریکم می کنی چون بالاخره یکی پیدا شد که بخواهم خودم را برایش تعریف کنم و خجالت نکشم دوست دارم خودم را خالی کنم و خجالت نکشم و هر چیزی که تا به حال نگفتم را بگویم.

دوست دارم به عنوان یک گی آشکارا مورد قبول مردم قرار بگیرم. خانواده ی من و خیلی از دوستانم در مورد من نمی دانند. مهمترین چیزی که دوست دارم این است که مورد توجه قرار بگیرم. این مصاحبه یعنی اینکه تو به من توجه می کنی و این من را از نظر جنسی تحریک می کند. همین که راجع به من می نویسی و یادداشت بر می داری برای من تحریک کننده است.

فانتزی من این است که مورد تجاوز قرار بگیرم. دزدیده شوم. من را توی یک ماشین بیاندازند و به یک خرابه ببرند و یک عده مرد به من تجاوز کنند. دوست دارم جلو دوربین ها باشم و خودم را نشان دهم. خیلی وقت هست که سکس نکردم. یکی از دوستانم می گفت که خوب دیلدو بگیر اما دوست ندارم چون احساس می کنم که مرده است. زنده نیست و به انسان تعلق ندارد. دوست دارم با کسی باشم که عشق داشته باشد، من او را دوست داشته باشم و او هم من را.

آرشام، دوست دارم یک جایی باشم و بلند داد بزنم که اره من یک بچه کونی، ابنه ای، منحرف و خراب هستم. خجالت هم نمی کشم. و بگویم راحت شدید؟ دست از سر من بردارید.»

پرسید که آیا می تواند جلق بزند و من ناراحت نمی شوم؟ گفتم هر کاری که فکر می کنی دوست داری می توانی انجام دهی. راحت باش. با خوشحالی خیلی زیادی تخت خوابش را جلو میز کامپیوترش کشید. چند شورت مختلف پوشید و راجع به هر کدام از آنها توضیح داد که چه معنایی برای او دارند. یکی اروتیک است، یکی راحت، یکی سکسی، یکی برغای این کار و دیگری برای کاری دیگر. اینطور به نظر می رسید که خودش را تخلیه ی اطلاعاتی می کند. بعد روی تخت دراز کشید و با خودش مشغول بازی شد. همچنان حرف می زد و خاطراتش را تعریف می کرد و از فانتزی هایش می گفت تا اینکه ارضا شد.

بعد از چند دقیقه از او پرسیدم که چطور به من اعتماد کردی؟ گفت که قیافه ات را دیدم و حس کردم که آدم صادقی هستی و اعتماد کردم. پرسیدم آیا به همه اینطور سریع اعتماد می کنی؟ و در پاسخم گفت با خیلی ها چت می کند و دوربینش را روشن می کند اما این حرف ها را صمیمانه به هیچ کس تا به حال نگفته بود. خنده ای از روی رضایت بعد از شهوتش کرد و گفت احساس می کنم همه ی استرس ها و نگرانی هایم تخلیه شده است. احساس می کنم که ارزش دارم و جدی گرفته شده ام که راجع به من می نویسی. پرسید که کی این مطلب را بر روی وبلاگم می گذارم تا بتواند آن را بخواند و گفتم تا چند روز دیگر. باز تشکر صمیمانه ای کرد و رفت و همچنان ذهن من را درگیر کرده است.

بدن نمایی یا Exhibitionism چیست؟

بدن نمایی تمایل و یا رفتاری است که یک فرد برای جلب توجه فردی دیگر، قسمتی از بدن که بر طبق آیین و رسوم قراردادی می بایست پنهان و مخفی باشد را به نمایش می گذارد. این عبارت بیشتر برای افرادی به کار می رود که به دنبال جلب توجه برای تحریک جنسی و لذت می باشند. وقتی این تعریف برای یک اجبار روانشناختی به کار برود بیشتر از عبارت اپوانزیم و یا سندروم لیدی گودیوا استفاده می شود. بدن نمایی در عموم برای زنان در متون تاریخ کلاسیک مشاهده می شود.

برای اولین بار در سال 1877 چارلز لزژ در یک مجله ی علمی از بدن نمایی به عنوان یک اختلال روانشناختی نام برد. اما تا به امروز محققان بسیاری بر روی این تمایل تحقیق و بررسی کرده اند و نظرات گوناگونی در این زمینه وجود دارد.

اطلاعات زیادی در این زمینه در اینترنت نیز موجود نیست. اما مهم این است که این افراد وجود دارند و گرایش های متفاوت جنسی ای دارند. این رفتار منحصر به همجنسگرایان نیست بلکه اکثر بدن نمایان افراد دگرجنسگرایی هستند که از این بدن نمایی برای جلب توجه دیگران و برای ایجاد رابطه ی جنسی استفاده می کنند و در زنان بیش از همه وجود دارد. زن هایی که پیراهن خود را بالا می زنند و سینه هایشان را برای مدت کوتاهی به مردها نشان می دهند جزو پرجمعیت ترین گروه بدن نمایان هستند و پس از آن زنانی که دامن به تن دارند و شورت نمی پوشند و از این راه در جلب مردان به سوی خود تلاش می کند، در رده ی بعدی قرار دارند. در مردها این رفتار بیشتر جنبه ی شوخی دارد و بین دوستان رایج است. اما این تمایل یکی از رفتارهای انسان هاست که نمی توان آن را با گرایش های جنسی شان مقایسه و تعیین و یا تعریف کرد.